چیستی مسأله مندی جریان اصلی علوم انسانی...

مسأله مندی جریان اصلی علوم انسانی فعلی، حول دال مرکزی «فقدان ضرورت کارکردی، و فروترپنداری علوم انسانی»، در مقایسه با منزلت های اقتصادی، اجتماعی، هویتی و سیاسی الصاق شده به علوم پایه، پزشکی و مهندسی پدیدار شده است.
۲۲ آذر ۱۴۰۲ | ۰۹:۱۶ کد : ۲۳۸۷۰ اطلاعیه ها
تعداد بازدید:۲۱۶
دکتر ابراهیم اخلاصی معاون پژوهشکده تحول در علوم انسانی دانشگاه علامه طباطبائی و مدیر گروه پژوهشی پایش، نظارت و ارزشیابی برنامه های تحول علوم انسانی آن پژوهشکده در یادداشتی جنبه های گوناگون تحول در علوم انسانی را بررسی کرد.
چیستی مسأله مندی جریان اصلی علوم انسانی...

به گزارش پژوهشکده علوم انسانی، دکتر اخلاصی گفت: تحول علوم انسانی از جمله دستورکارهای مطالعاتی سالیان اخیر است که با پیگیری برخی از اصحاب علوم انسانی موجد تکوین تتبعات نظری ارزشمند در جامعه علمی کشور شده است. در مناسبات کنونی حاکم بر دنیای پیچیده امروز، منزلت و نقش آفرینی علوم انسانی در حکم نوعی گزاره بدیهی، همواره توجه غالب اندیشمندان را به خود معطوف داشته است. کارویژه های بی¬ همتای علوم انسانی نظیر معناپردازی ارزش¬های بینادین زندگی، جهت ¬دهی به نظامات فلسفی، اخلاقی، تربیتی و هم چنین، تأثیرگذاری در مناسبات حکمرانی، سیاسی، تربیتی، اخلاقی و امثالهم، به وجهی گسترده و دامن گیر است که تقریباً به سختی بتوان ساحت مستقل از علوم انسانی، و مجموعه دلالت های بعدی برآمده از آن را در عالم واقع تصور نمود.
با عنایت به ارج و اهمیت والای علوم انسانی، لزوم تناسب و تناظر این شاخه از علوم با زیست¬ بوم جامعه، به شیوه ¬ای مسأله¬ محور و بهره ¬بردار از تجربیات انباشته، در قاموس یکی از بایسته های تردیدناپذیر ناظر بر تحول علوم انسانی بر صاحبان رأی پدیدار گردیده است. حسب مفهوم شناسی های موجود، تحول علوم انسانی مشتمل بر مراتب چندگانه، از قبیل نقد، بومی¬ سازی، نظریه پردازی، کاربردی سازی، منزلت بخشی به علوم انسانی، ارائه پیکره بندی های بدیع، در مقام نظریه و روش، تنقیح و کاربست علوم انسانی با هدف بازتولید و ارتقاء تراث تمدنی و فرهنگی ایرانی – اسلامی، و دیگر موارد مشابه با آن اعتبار شده است. ظرفیت های علمی پیدا و پنهان مندرج در گذشته و امروز نهاد علوم انسانی، که هر کدام ذیل گفتمان ها و نظرگاهای متفاوت، مبادرت به مسأله شناسی، توصیف، تبیین، و نقد طیف کثیری از مسائل و معضله های قابل طرح در قلمرو علوم انسانی نموده اند، به مثابه ذخایر ارزشمندی هستند که در بحث تحول علوم انسانی، و به شکل انواع رخدادهای علمی در نمودهای مختلف قابل بهره برداری هستند.
فرجام مبارک تحول علوم انسانی مستلزم عطف نظر به پاره ای ملاحظات اساسی است که امید اصلاح، و رفع کژتابی ها در غیاب آن ها به محاق فرو خواهند رفت. یکی از زوایای کنشی مهم قابل ذکر در جریان تحول علوم انسانی، مشارکت حداکثری نظرورزان رشته های علوم انسانی، و بسط و تعمیق گفت و گو در قالب رویکردهای میان رشته ای، و بلکه فرارشته ای خواهد بود. ابهام در واژگان و مفاهیم، نظام های معنایی متفاوت از برخی مفاهیم مشترک در حوزه های تخصصی متفاوت، وجود اشتراکات لفظیِ بعضاً راهزن، و نهایتاً، فقدان زبان مشترک، از جمله مضیقه هایی هستند که مطلوبیت گفت و گوهای میان رشته ای را بدل به ضرورتی مستدام در بحث از تحول علوم انسانی نموده است. مقولات پیش گفته فوق به روشنیِ تمام، اهمیت پدیدارشناسی تحول علوم انسانی را با محوریت توجه به چالش‌های مفهومی، به گونه ای برخاسته از دیدگاه های صاحب نظران این حوزه تخصصی از علوم، به منزله ذیصلاح ترین گروه های کنش گر در این باره، نشان می دهد. «کنش گری حرفه ایِ مبتنی بر استخدام آورده ها و کامیابی های رؤیت پذیر در تجربه انباشته موجود»، «پرهیز از دوباره آزمایی آسیب ها و کاستی های مندرج در مسیرهای طی شده پیشین» از دیگر الزامات اصولی تحول علوم انسانی محسوب می شوند. به بیان دیگر، نمی توان از تجربیات پیشین، و هم چنین، بازخوانی کامیابی‌ها و ناکامی‌های زیست شده در نهاد علم غافل بود. برخی از تلاش‌های قبلی در عین تنوع و ارزشمندی، اما همزمان موجد و برانگیزاننده پاره ای نقدها و بحث و فحص های بعدی نیز بوده اند. بدین ترتیب، لازم است فعالیت های ناظر به تحول علوم انسانی ممزوج با ارزیابی انتقادی سوابق و لواحق گذشته این بحث پردامنه گردد، تا از این طریق، مزید بر اصلاح و ارتقاء زحمات و خدمات پیشینیان، مسیرهای جدید در حوزه گفتار و کردار پیش روی اصحاب فکر و عاملیت های اجرایی و مدیریتی گشوده شود. «مواجهه نهادینه، روشمند، و دور از هیجانات ارتجالی و غیر آکادمیک با بحث تحول»، و «توجه حداکثری به سازوکارها و الزامات تحول علوم انسانی» از دیگر ملاحظات شایسته توجه در مناسبات تحول علوم انسانی هستند.
وجود جریان های اندیشگانی متنوع پیرامون مسأله مندی علوم انسانی در هیئت موجود آن از مؤثرترین زمینه هایی است که به موجب آن، گفت و گو ذیل گفتمان تحول علوم انسانی اجتناب ناپذیر می شود. به عنوان نمونه، بنا بر یک تقریر، مسأله مندی علوم انسانی فعلی به واسطه تنافر مبانی آن با مقومات اندیشه دینی و الهیاتی صورت بندی می گردد؛ کردارها و گفتارهای مجتمَع در تقریر اخیر غالباً مبتنی بر نقد و رد بنیادهای هستی شناختی، انسان شناسانه و معرفت شناسانه علوم انسانی، و جایگزین ساختن آن ها با مبانی دینی سامان یافته اند. از دیگر سوی، ناکارآمدی علوم انسانی، ماهیت ترجمه ای متون و محتوای آموزشی و ترویجی دال های مؤکد در برخی دیگر از خوانش های انتقادی از جریان اصلی علوم انسانی هستند. در مجموع، و بر این اساس، متأثر از قرائت های چندگانه در این باره، تحول علوم انسانی به مثابه مفهوم ذی وجوه، و برخوردار از اضلاع متعدد پدیدار شده است. پدیداری مفهوم تحول علوم انسانی فراهم آورنده زمینه لازم برای کنش گران علوم انسانی به منظور نظرورزی همسو با نوع نظام آگاهی و دانش تخصصی، و نیز با امعان نظر به گرایشات گفتمانی آن هاست. مباحث پیش گفته فوق رشته محور بودن مسأله مندی علوم انسانی، حسب حوزه های تخصصی گوناگون، و امکان ارائه صورت بندی های متفاوت از مقوله مهم تحول را بازنمایی می کند، و به همین اعتبار، تقلیل گرایی بلاوجه و ساده سازی این مفهوم پیچیده را برنمی تابد. به نظر می رسد رئوس پژوهشی و مطالعاتی، از قبیل معرفت¬ شناسی، بومی ¬سازی علوم انسانی، نقد علوم انسانی با رویکرد اسلامی، سیاست¬گذاری، بازنگری، و تدوین محتوای درسی، کارآمدسازی، منزلت و اثربخشی علوم انسانی از جمله مدخل های مهم در گفتمان تحول علوم انسانی هستند که هر کدام به نوعی بسترهای مناسب کنش گری را در جهت مشارکت، و به کارگیری و استفاده از ظرفیت های علمی علاقه مندان به مباحث تحول علوم انسانی فراهم می نمایند.
تحول علوم انسانی از منظر ملاحظات جامعه شناسی علم و معرفت نیز قابل پیگیری، و شایسته تعریف دستورکارهای پژوهشی است. حسب منظر اخیر، مراتب گسترده ای از مسأله مندی علوم انسانی فعلی، بر پایه دال مرکزی «فقدان ضرورت کارکردی، و فروترپنداری اجتماعی علوم انسانی»، در مقایسه با منزلت های اقتصادی، اجتماعی، هویتی و سیاسی الصاق شده به علوم پایه، پزشکی و مهندسی نمود می یابد. به بیان انضمامی تر، از نقطه نظر چشم انداز جامعه شناختی، غایت تحول علوم انسانی، در گرو مستظهر شدن علوم انسانی- اجتماعی به کارکردهای اساسی در عرصه حکمرانی، برنامه ریزی اجتماعی، مناسبات فرهنگی و دیگر موارد مشابه ظهور و بروز می یابد. واضح و مبرهن است که تثبیت کارکردی علوم انسانی، متعاقباً، قرین با ارتقاء ابعاد منزلتی برای اصحاب علوم انسانی خواهد بود. از باب ذکر مثال، امروزه تقریباً برای همگان، تصور جامعه بدون پزشک و مهندس - حتی در مقام فرض – امری قریب به محال، و بلکه ناممکن می نماید؛ اما، به طور متقابل، و البته تأسف بار، از جمله واقعیت های تلخِ حاضر در لحظه اکنون علوم انسانی، آن گونه که برای غالب کنش گران اجتماعی، حتی در ناخودآگاه ترین وجه ممکن، برساخت شده است، یکی این است که رتق و فتق بسیاری از قلمروهای مدیریتی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، صرف نظر از استلزامات، آورده ها و آموزه های علوم انسانی کاملاً امکان پذیر است، بی آن که خدای ناخواسته آبی از آب تکان نخورد! بدین ترتیب، تلاش نظری در جهت هژمونیک ساختن ضرورت کارکردی برای علوم انسانی، می تواند به منزله یکی از غایت های تحول علوم انسانی، از منظر جامعه شناسی علم و معرفت تلقی گردد.
در پایان انتظار می رود ذیل هم افزایی سویه های تئوریک با طیفی از اقدامات سخت افزاری و عملیاتی انجام شده، به ویژه راه اندازی و تجهیز ساختمان جدید پژوهشکده تحول، و در اختیار قرار گرفتن فضای کالبدی مناسب، زمینه لازم جهت بهره مندی هر چه بیشتر از آراء اعضای محترم هیئت علمی بیش از پیش فراهم گردد. برگزاری نشست های تخصصی و همایش های علمی، تولیدات علمی و پژوهشی، و فعال سازی انواع مشارکت های پژوهشی، بر پایه دستورالعمل ها و ضوابط قانونی موجود در معاونت پژوهشی دانشگاه، از جمله مهم ترین محورهای فعالیت پژوهشکده تحول هستند که بخشی از آن ها، نظیر برگزاری سلسله نشست های تخصصی، اگرچه با فراز و فرود، از سال گذشته آغاز شده اند؛ امید است در سال تحصیلی پیش روی با مشارکت حداکثری اعضای محترم هیئت علمی و دانشجویان تحصیلات تکمیلی، به ویژه دانشجویان مقطع دکتری، برنامه ریزی های صورت گرفته با عمق و گستره بیشتر تداوم پیدا کند.

 

 

 

کلید واژه ها: پژوهشکده تحول در علوم انسانی ابراهیم اخلاصی


نظر شما :